هم رکابی

لغت نامه دهخدا

هم رکابی. [هََ رِ ] ( حامص مرکب ) هم عنانی. همراهی:
داشت با خود کنیزکی چون ماه
چست و چابک به هم رکابی شاه.نظامی.رجوع به هم رکاب شود.

جمله سازی با هم رکابی

بدین توسن کجا یادم که با او همعنان باشم که این مرکب که من دارم رکابی هم نمی ارزد
می کند زود حساب من و هستی را پاک همچو صبح این نفس پا به رکابی که مراست
تانکینی لباس شنایی است که بالاتنهٔ آن زیرپوش رکابی و پایین‌تنهٔ آن شورت بیکینی باشد.
صائب از سنگین رکابی در سبکباری گریز تا توانی همچو کف بیرون ز دریا آمدن
در گونه‌ای از تانکینی موسوم به کمکینی[ص] به جای زیرپوش رکابی از تاپ‌هایی با بند رشته‌ای استفاده می‌شود.
استخوان رکابی کوچکترین استخوان بدن انسان است و اندازه آن ۲٫۵×۳ میلی‌متر است که بعد بزرگتر در امتداد سر تا پایه است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مودت
مودت
قرمساق
قرمساق
حق الزحمه
حق الزحمه
نام
نام