هباء منثور گردید

لغت نامه دهخدا

هباء منثور گردیدن. [ هََ ئن ْ م َ گ دَ ] ( مص مرکب ) گرد و غبار شدن. هباء منثورا شدن. || کنایه از حقیر و ذلیل و خوار گردیدن.ناچیز شدن: اسکندر گفت تو چه دانی که عمرمن چندین مانده است، گفت من دانم. اسکندر گفت من به طلب آب حیوة میروم، اگر دریابم علم تو هباء منثور گردد. ( اسکندرنامه نسخه خطی متعلق به سعید نفیسی ).

جمله سازی با هباء منثور گردید

و الصلاة فى منزلك فردا هباء منثور، لايصعد منه الى الله تعالى شى ء؛
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کوس
کوس
مهار
مهار
مرسوله
مرسوله
ساقی
ساقی