مهار

مهار

کلمه مهار در زبان فارسی به معنای کنترل، مدیریت یا محدود کردن یک وضعیت، رفتار یا شیء است. این واژه در زمینه‌های مختلف به کار می‌رود و می‌تواند معانی متفاوتی داشته باشد.

تعریف و معانی

کنترل یا مدیریت: در بسیاری از زمینه‌ها، این واژه به معنای کنترل یا مدیریت یک وضعیت است. به عنوان مثال، مهار بحران به معنای مدیریت و کنترل اوضاع در شرایط بحرانی است.

محدود کردن: در برخی موارد، این کلمه به معنای محدود کردن یا جلوگیری از پیشرفت یک پدیده است. مثلاً مهار آتش به معنای جلوگیری از گسترش آتش است.

استفاده در اصطلاحات: در اصطلاحات علمی و فنی، این واژه می‌تواند به معنای کنترل یا تنظیم یک سیستم یا فرآیند باشد.

کاربردهای مختلف

در علوم اجتماعی: مهار رفتارهای اجتماعی یا اقتصادی می‌تواند به معنای مدیریت و کنترل ناهنجاری‌ها یا مشکلات اجتماعی باشد.

در محیط زیست: کنترل آلودگی یا تغییرات اقلیمی به معنای اقداماتی است که برای کاهش اثرات منفی بر محیط زیست انجام می‌شود.

در ورزش: در ورزش‌های رزمی یا دیگر ورزش‌ها به معنای کنترل حرکات حریف و جلوگیری از پیشرفت او است.

لغت نامه دهخدا

مهار. [ م َ / م ِ ] ( ع اِ ) چوب که در بینی بختی کنند. ( منتهی الارب ). چوبی را گویند که در بینی شتر کنند و ریسمانی بر آن بندند. ( برهان ) ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). قیاد. هجر. خطام. نکل. رجاع. خطیر. جریر. ( منتهی الارب ). صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: حلقه ای بود که در بینی حیوان یا انسان کرده موکلان عذاب ایشان را بدان واسطه به هرکجا که می خواستند می بردند و آنچه در کتاب ایوب ( 41:2 ) وارد گشته است حلقه ای بود که در بینی ماهیان کرده، ریسمانی بدان بسته محض به دام کشیدن ماهیان دیگر در آب رها می کردند، چنانکه مصریان حالیه این ترتیب را به دام ماهی معمول میدارند، اما حلقه های بینی که در کتاب اشعیا ( 3:21 ) مذکور است حلقه ها از طلا یا سایر جواهرات بود که طرف بیرونش رامرصع نموده در بینی راست می نشانیدند، چنانکه فعلاً این عادت در میانه اکراد و اعراب معمول است. ( از قاموس کتاب مقدس ). در عرف به معنی ریسمانی که به چوبی بندند که در بینی شتر کنند. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). زمام. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). رسن که بدان شتر را کشند. ( منتهی الارب ). افسار. مقود.

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) ماهار. ۱ - قسمتی که در هواپیما بال ها را به هم وصل می کند. ۲ - چین جلدی موجود در سطح تحتانی آلت مرد در خط وسط و در مجاورت شیار حشفه ای قلفه ای که در حقیقت دیواره ای است که شیار حشفه ای قلفه ای را به دو قسمت چپ و راست تقسیم می کند. ۳ - نام هر
(مَ ) [ ع. ] (اِ. ) افسار، چوبی که در بینی شتر کنند و ریسمان بر آن بندند.

فرهنگ عمید

۱. چوب کوچکی که در پرۀ بینی شتر جا می دهند و ریسمان به آن می بندند.
۲. زمام، افسار.

فرهنگ فارسی

چوب کوچکی که درپره بینی شترجامی دهندوریسمان به آن می بندند، زمام، افسار، درفارسی ماهار هم گفته شده
( اسم ) ۱ - چوبی کوچک که در پره بینی شتر کنند و ریسمانی بر آن بندند: [ ز حرص و شهوتی ما را مهاری کرده در بینی چو اشتر می کشاند او بگرد این جهان ما را. ] ( دیوان کبیر ۲ ) ۵٠:۱ - عنان افسار.
جمع مهر و مهره ٠ جمع مهره بمعنی اسب کره و بچ. نخستین اسب و جز آن ٠

فرهنگستان زبان و ادب

[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← کلید مهار
{frenum} [پزشکی-دندان پزشکی] ساختاری کالبدشناختی برای محدودسازی حرکت یک اندام
{mooring , moor} [حمل ونقل دریایی] بستن شناور، اعم از کوچک و بزرگ، به محلی مشخص همچون موت یا لنگر یا شناوه/ بویۀ مهار به وسیلۀ طناب یا زنجیر

جملاتی از کلمه مهار

زیر بار عشق او زین گرم سیری در مثل اشتر بگسسته از مستی مهار است آفتاب
اشتر کوری مهار تو رهین تو کشش می‌بین مهارت را مبین
به دریای آب اندرون گرگسار بیامد هیونی گرفته مهار
ولیکن بسی به بود ننگ و عار چو نامش کشد سوی دوزخ مهار
گرنه خرد بستدی مهارم ازو دیو کشان کرده بد مهار مرا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم