تخضب

لغت نامه دهخدا

تخضب. [ ت َ خ َض ْ ض ُ ] ( ع مص ) اختضاب. رنگ کردن با حنا و مانند آن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

جمله سازی با تخضب

فقال اميرالمومنين (ع ): و الذى فلق الحبه و برا النسمه لقد سمعتجبرئيل يقول للنبى يا محمد! عرقه انه ينتهك الحرمه و هى حرمه الله و حرمهرسول الله و على ان تخضب لحيته من راسه بدم عبيط.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
همبستر
همبستر
سراسیمه
سراسیمه
کپه اقلی
کپه اقلی
خوبی که از حد بگذرد
خوبی که از حد بگذرد