لغت نامه دهخدا
نم زدن. [ ن َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) افشاندن آب کم بر چیزی. ( یادداشت مؤلف ). رطوبت دادن و مرطوب کردن چیزی را. آبی اندک بر چیزی افشاندن: نم زدن تنباکو را، نم زدن لباس را پیش از اتو کشیدن:
چو شد ز نم زدن ابرهای فاخته گون
درخت باغ چو طاووس جلوگی خرم.سوزنی.هرکه در عاشقی قدم نزده ست
بر دل از خون دیده نم نزده ست.خاقانی.|| در تداول، چشمش نم نزد؛ مطلقاً گریه نکرد. هیچ اشک در چشمش نیامد. اصلاً متأثر نشد.