مشک زمین

لغت نامه دهخدا

مشک زمین. [ م ُ / م ِ ک ِ زَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) گیاهی است بغایت خوشبوی، و آن را به عربی سعد گویند، و مشکک زمینی هم می گویند. ( برهان ). گیاهی است خوشبوی. ( انجمن آرا ). سعد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( الابنیه چ دانشگاه صص 27-95 ). مشکک. ( فرهنگ رشیدی ). تاپالاق. ( یادداشت مؤلف ). گیاهی است از تیره جگن ها که دارای ساقه زیرزمینی بسیار خوشبوی و معطر است و بطور خودرو در مزارع می روید. سعد. سعد کوفی. طپلاق. تپلاق. مشت. مشکک. قرقرون. مشک زیرزمین. ( فرهنگ فارسی معین ):
زآهوی این خاک مجوئید مشک
بار امان نیست در این شاخ خشک
قاعده ای نیست برون از خلل
مشک زمین گشت به پشکل بدل.ضیاءالدین نخشوی ( از انجمن آرا ).و رجوع به مشکک شود.

فرهنگ فارسی

گیاهی است بغایت خوشبوی و آنرا بعربی سعد گویند.

جمله سازی با مشک زمین

زمین شد یکی پرفروغ آفتاب ز زر رشتها چرخش از مشک ناب
منم آن آهوی مشکین که سویدای زمین نافه مشک شده است از نفس مشکینم
شود هوا همه پر مشک و عنبر و کافور بود زمین همه پر لاله و گل و ریحان
ز آبش آبرو باشد زمین را ز خاکش سرفرازی مشک چین را
براه اوست همه مشک ناب خاک زمین وزوست خوار زمان در مقام عز و وقار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
همپایه
همپایه
انعکاس
انعکاس
حق الزحمه
حق الزحمه
مودت
مودت