مادر دار

لغت نامه دهخدا

مادردار. [ دَ ] ( نف مرکب ) آنکه دارای مادر است. آنکه در دامان مادر پرورش یافته.
- پدرمادردار؛ آنکه دارای اصل و نسب است. کسی که از خاندان مشهور و اصیلی باشد.
|| آنکه از مادر خود نگاهداری کند. کسی که هزینه زندگی مادر را بعهده دارد. رجوع به ماده بعد شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- آنکه دارای مادر است. یاپدر دار. ۲- آنکه از مادر خود نگاهداری کند.

جمله سازی با مادر دار

امام صادق (ع ) روايت مى كند: شخصى به نام جبير، خزانه دار معاويه بود و مادر پيرىداشت كه در كوفه زندگى مى كرد. روزى به معاويه گفت: مادر پيرم در كوفه است ودلم براى او تنگ شده، اجازه بدهيد بروم و او را ملاقات كنم و حق مادرى را ادا نمايم.
ور چو یوسف همچو مادر بر تو می لرزد پدر از برادر خصم داری در کمین غافل مباش
ای مهتر عالم، ای سید ولد آدم، ای خورشید فلک سعادت، ای ماه آسمان سیادت، ای منزل عالم علم، ای درّ صدف شرف، ای طراز کسوت وجود، ما ترا از جهانیان باز بریدیم، و از پدر و مادر یتیم کردیم، و خویش و پیوند بر تو بیرون آوردیم، تا دل خویش از همه فارغ داری و یکبارگی باطاعت و خدمت ما برداری.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب استخاره کن استخاره کن فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت