قر انداختن

لغت نامه دهخدا

قر انداختن. [ ق ِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) قر انداختن میان قومی؛ کشتن همه افراد آن را. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

قر انداختن میان قومی کشتن همه افراد آنرا.

جمله سازی با قر انداختن

روزنامه نیسان نیز می‌نویسد که چنین صفحات شرم‌آور را که حاکی از کشتار انسان‌ها با بهانه‌های مذهبی باشد فقط می‌توان در دورهٔ بربریّت و دورهٔ تاریک قرون وسطائی جستجو کرد و در دوره کنونی بشریّت مترقّی از این‌گونه عملیّات ننگ دارد. راه انداختن نزاع و کشتارهای مذهبی در مملکت‌های مستعمره و نیم مستعمره فقط برای تأمین تسلّطِ مستعمره طلبان عملی می‌شود.
کلسیم پروپانوات معمولاً توسط نانوایی‌های تجاری برای به تأخیر انداختن رشد کپک‌ها اضافه می‌شود.
جنگ‌افزار ضدماهواره جنگ‌افزاری است که برای از کار انداختن یا نابود کردن ماهواره برای مقاصد استراتژیک نظامی به‌کار می‌رود. تاکنون فقط کشورهای ایالات متحده، روسیه، جمهوری خلق چین و هند قادر به ساخت و گسترش این جنگ‌افزارها بوده‌اند.
مهر گل را بر گلاب انداختن کار من است ناز آن لبهای میگون را ز ساغر می کشم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ار
ار
ابوطاهر گناوه ای
ابوطاهر گناوه ای
پرده برداشتن
پرده برداشتن
حریص
حریص