شور یز
فرهنگ فارسی
جمله سازی با شور یز
غیر شور ما و من بر هم زنی دیگر نداشت عیش این بزمم نمکها در شراب انداخته
از لعل شکر ریخته جان در شکر آمیخته شور از جهان انگیخته آخر چه آشوبست این
ز ما گرم ست این هنگامه بنگر شور هستی را قیامت می دمد از پرده خاکی که انسان شد
تو پس پرده و ما خون جگر میریزیم آه اگر پرده برافتد که چه شور انگیزیم!
نمی سوزد دلم بر حال دل، مستی تماشا کن نمی سازد سرم با شور سودا، شور سودا بین
شور از عراق گشت بلند آنچنان که برد کافردلان زیاد تمنای ملک ری