شور یز

لغت نامه دهخدا

شوریز. [ ش َ / شُو ] ( اِ ) ظاهراً مصحف شومیز. ( حاشیه برهان چ معین ). مُزارع و زراعت کننده. ( برهان ) ( آنندراج ). زراعت کننده و کشتکار. ( ناظم الاطباء ). مُزارع. ( جهانگیری ). || زمینی که بجهت زراعت کردن مستعد کرده باشند. ( برهان ) ( از آنندراج ). زمینی که برای کشت و تخم افشانی آماده کرده باشند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شومیز شود. || نام دارویی است. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

مزارع یا نام دارویی است

جمله سازی با شور یز

غیر شور ما و من بر هم زنی دیگر نداشت عیش این بزمم نمکها در شراب انداخته
از لعل شکر ریخته جان در شکر آمیخته شور از جهان انگیخته آخر چه آشوبست این
ز ما گرم ست این هنگامه بنگر شور هستی را قیامت می دمد از پرده خاکی که انسان شد
تو پس پرده و ما خون جگر می‌ریزیم آه اگر پرده برافتد که چه شور انگیزیم!
نمی سوزد دلم بر حال دل، مستی تماشا کن نمی سازد سرم با شور سودا، شور سودا بین
شور از عراق گشت بلند آنچنان که برد کافردلان زیاد تمنای ملک ری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سعادت یعنی چه؟
سعادت یعنی چه؟
کردار یعنی چه؟
کردار یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز