شور و واشور

لغت نامه دهخدا

شور و واشور. [ رُ ] ( اِ مرکب ) شورواشور. جامه یدکی. جامه واگردان دار. جامه وواگردان آن. جامه ای با جامه دیگر که یکی را بپوشندو دیگری را آنگاه که اولی شوخگن شود برکنند. دو جامه که یکی در بر دارند و دیگری را به شستن داده اند.
- امثال:
رخت شور و واشور ندارد؛ جامه اش منحصر به همان است که پوشیده. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به شورواشور شود.

فرهنگ فارسی

جامه وا گردان دار جامه و وا گردان آن

جمله سازی با شور و واشور

پرم از شور و، بر لب موج اظهارم نمی‌آید بگو واعظ چه هم‌چشمی است با ما می‌کند دریا
می‌گفت که این شور و نوایم ز دگر جاست این زمزمه از نای شنیدیم شنیدیم
بلبل شوریده دل، شور و شغب را بهل جلوه گلزار بین، در گذر از قیل و قال
از بخت شور و تلخی عمرم خبر نداشت آن کز خدای خواست به صد آرزو مرا
بنمودمی نشانی ز جمال او ولیکن دو جهان به هم برآید سر شور و شر ندارم
حكيم سبزوارى به فارسى و به عربى شعر مى سروده و در اشعارش به اسرارتخلص مى كرده است هر چند در هر دو قسمت، شعر دست پايين فراوان دارد، اما در هر دوقسمت برخى اشعار دارد كه در اوج زيبايى وكمال و شور و حال است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تماس فال تماس فال عشق فال عشق