شد و امد

لغت نامه دهخدا

( شد و آمد ) شد و آمد. [ ش ُ دُ م َ ] ( ترکیب عطفی، اِمص مرکب ) شدآمد. آمد و شد. رفت و آمد. تردد: چنان فروگرفت قلعه را که آفریده شد و آمد نتوانست کرد. ( تاریخ طبرستان ). مسالک و مهالک امن گشاده داریم تا تجار فارغ و ایمن شد و آمدی مینمایند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ فارسی

( شد و آمد ) شد آمد آمد و شد رفت و آمد

جمله سازی با شد و امد

مگر نه دی شد و آمد بهار و در کهسار ز بسکه لاله چرد لعل روید از سم رنگ
تو ای دو دیده بگو کز جگر چه می‌خواهی تمام خون شد و آمد دگر چه می‌خواهی
دردا که عمر رفت و نشد روشنم که چون فصل شباب طی شد و آمد زمان شیب
تا کی به دست داری آخر بنه ز دست تا نشکند شد و آمد و خیز و نشست تو
حسنش یکی هزار شد و آمد از سفر خوش آن هوا که پرورش این نهال کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چوخ یعنی چه؟
چوخ یعنی چه؟
کردار یعنی چه؟
کردار یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز