زور داشتن

لغت نامه دهخدا

زور داشتن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) دارای زور و نیرو بودن. || صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری بودن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - دارای زور و نیرو بودن. ۲ - صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری بودن.

جمله سازی با زور داشتن

افراد معمولی می‌توانند برای کارهای مربوط به خودشان با خدایان اندرکنش داشته باشند از آنها با دعا و عبادت درخواست کمک کنند یا آنها را به زور وادار به جادوگری کنند تا درخواست شان برآورده شود. این رفتارها جدا از مراسم‌های مذهبی رسمی بود اما به آنها شبیه بود. مصریان به جهان پس از مرگ باور داشتند، مراسم ویژه خاکسپاری که برگزار می‌شد نیز برای این بود که مطئئن شوند روح به دنیای دیگر خواهد رسید. فراهم کردن آرامگاه مناسب، کالاهای مربوط به گور و تلاش برای سالم نگه داشتن جسد همگی برای این هدف بود.
گری سامور مشاور سابق سیاست‌های هسته‌ای اوباما در مصاحبه با هفته‌نامه آمریکایی نیویورکر در گزارشی تحت عنوان «فراری‌ای که به ایران برگشت» گفت: هیچ‌گاه تصمیمی مبنی بر نگه داشتن او به زور وجود نداشت و هیچ بحثی هم در این زمینه نشد. او می‌خواست برود؛ سازمان سیا هم گفت «ما هیچ‌کس را بر خلاف خواستش اگر نخواهد بماند، نگه نمی‌داریم» در نهایت هیچ‌کس هم از او سؤالی نپرسید.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال اوراکل فال اوراکل فال ماهجونگ فال ماهجونگ