زهر مار کردن

لغت نامه دهخدا

زهر مار کردن. [ زَ رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خوردن چیزی غیرمرغوب. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کلمه اهرمنی بمعنی خوردن.( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). کنایه از خوردن است با لحن غیظ و تغیر و خشم چنانکه گویند: «می خواهم یک لقمه ناهار زهر مار کنم ». ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ).
- زهر مار کردن طعامی را بر کسی؛ با رفتار یا گفتار زشت آن طعام را بر او ناگوار ساختن. مانع شدن از التذاذ از آن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). در موردی که کسی باعث خشم و تأثر آدمی شود و این حال در سر غذا اتفاق افتد گویند: «فلان کس ناهار را به ما زهر مار کرد». ( از فرهنگ عامیانه جمال زاده ).

فرهنگ فارسی

خوردن چیزی غیر مرغوب زهر مار کردن طعامی را بر کسی.

جمله سازی با زهر مار کردن

از مار و از ستور چه برده است مار گیر؟ جز زهر مار بهره و خربنده جز لگد؟
ربيع مى گويد: به دنبال امام (ع ) رفتم، و به او عرض كردم: هنگامى كه بر منصوروارد شدى، منصور از شدت خشم، برج زهر مار شود، ولى هنگامى كه بيرون آمدى، دلشنسبت به شما آن گونه نرم شد، كه تو را باكمال احترام بدرقه كرد، مگر چه گفتى ؟
سر زلفش در میان بود، آمد آن خط سر زده عیش را بر واعظ بیچاره زهر مار کرد
خصمانش را ز دهر بود بهره زهر مار اعداش را ز چرخ بود بهره تیغ و تیر
به زهر مار اگر حیلتی همی کردند کنون سر همگان کوفتی تو چون سر مار
ز زهر مار بتر قهر یار دان که از اوست نتیجه کوتهی عمر با سیاهی بخت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال ابجد فال ابجد فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت