زهر خندان

لغت نامه دهخدا

زهرخندان. [ زَ خ َ ] ( نف مرکب، ق مرکب ) در حال زهرخند. زهرخندزنان:
پسر از بخت خود برآشفتی
زهرخندان به زیر لب گفتی.سعدی.

فرهنگ فارسی

در حال زهر خند زهر خند زنان

جمله سازی با زهر خندان

بحر خون، دریای آتش، سیل زهر می‌کنم در جام و خندان می‌زنم
آنها که عتاب از لب خندان تو یابند زهر اجل از چشمه حیوان تو یابند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
رویش یعنی چه؟
رویش یعنی چه؟
تخصیص یعنی چه؟
تخصیص یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز