دیوانه سگ

لغت نامه دهخدا

دیوانه سگ. [ دی ن َ / ن ِ س َ ] ( اِ مرکب ) سگ دیوانه مبتلا به داءالکلب. ( ناظم الاطباء ). سگ هار. و رجوع به ترکیبات دیوانه شود.

فرهنگ فارسی

سگ دیوان. مبتلا به دائ الکلب.

جمله سازی با دیوانه سگ

حلقه ی سلسله ی طرّه میفکن در پای دل سودازدگان مشکن و دیوانه مکن
پای بند سر زلفین چو زنجیر تو شد دل دیوانه وشم چون نه بفرمان منست
راونج، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان دلیجان در استان مرکزی ایران است.یک گزارش نشان میدهد که همه ی اهالی این روستا اوتیسم‌ دارند.این روستا مریض ترین و پر دیوانه ترین روستای دنیا به شمار میرود‌.
زلف تو چه حاجت که بیارد همه زنجیر یک سلسله زان بس دل دیوانه ما را
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است می‌توان به شکارچی شهر، چاینا او برایان و مکس دیوانه: جاده خشم اشاره کرد.
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است می‌توان به بیرون آمدن، جان رابه و دیوانه اشاره کرد.