دستمال شدن

لغت نامه دهخدا

دستمال شدن. [ دَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) دست مالیده شدن: که امروز الفاظ القاب دسمال شده است. ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 173 ).
- دستمال شده؛ چیزی خشک شده که به مالش دست پوست آن بریزد چنانکه خوشه های گندم.

فرهنگ فارسی

دست مالیده شدن

جمله سازی با دستمال شدن

رقص با یک جفت رقصنده شروع می‌شود. به صورت غیره منتظره مردی جوان نمایان می‌شود که از زن تقاضای رقص می‌کند. برخوردی میان دو مرد صورت گرفته و سریعا به جنگی میان آن‌ها و دیگر یارانشان شروع می‌شود. این رودرویی با انداختن دستمال سر یک زن میان دو مرد تمام می‌شود. به صورت سنتی وقتی یک زن دستمال سر خود را میان نزاع دو مرد می اندازد اختلاف و مشاجره پایان خواهد یافت. اگرچه با خارج شدن زن از صحنه دوباره نزاع از سر می‌گیرد. مردان از دو گروه مقابل با خنجر و سپرهای خود با هم می جنگند. در بعضی مراسم هر مرد با سه تن دیگر می جنگند. پایان این رقص باز است یعنی بیننده پایان آن را نخواهد دانست.
پس از اتمام مدت زمان مذکور، بذرها را برای بهتر شدن نتیجه می‌توان در یک دستمال ضدعفونی و تمیز خشک کرد و آب اضافی را گرفت. این کار برای این است که چون بذر حساس است، نباید آلوده یا مبتلا به قارچ شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کس خل یعنی چه؟
کس خل یعنی چه؟
اندر یعنی چه؟
اندر یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز