خر گزنده

لغت نامه دهخدا

خر گزنده. [ خ َ رِ گ َ زَ دَ / دِ ]( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) خری که عادت بگاز گرفتن دارد. ( یادداشت بخط مؤلف ). حمار عاقور. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

خری که عادت بگاز گرفتن دارد

جمله سازی با خر گزنده

ایستریجیفیلوس گریلارسونی گونه‌ای از شپش گزنده است که فقط در جغدها یافت می‌شود. این گونه هیچ نام مشترکی ندارد.
ز ناز داده کمانی به دست غمزه که از وی گزنده‌تر بود آن تیر که آرمیده‌تر آید
از خود برآی زود که گردد گزنده تر چندان که زهر در بن دندان مار ماند
خلنده گشت از او باد خاصه در صحرا گزنده گشت از او آب خاصه در شبگیر
آيت الله كاشانى ارسنجانى را نيز همچون علاء با پاسخى كوبنده و گزنده بيرونراند و روز بعد نامه زير را به وزير دربار نوشت:
از گوشت پوده کرد مرا هر دو ساق پای این مار بوده آهن گشته گزنده مار