تهور رفتن

لغت نامه دهخدا

تهور رفتن. [ ت َهََ وْ وُ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) سرزدن اعمال بی باکانه و متهورانه از کسی: از این مرد ( اریارق ) آنجا تعدی و تهوری رفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 222 ). استادم بونصر را بخواندند تا آنچه از اریارق رفته بود از تهور و تعدی ها... بازنمود. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 229 ). اندیشید که باید تهوری رود. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 472 ). رجوع به تهور و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

سر زدن اعمال بی باکانه و متهورانه از کسی

جمله سازی با تهور رفتن

و دادن چنين نسبتى به آن جناب منافات با مقام نبوت ندارد زيرا مطلق خوف كه عبارت استاز تاءثر نفس بعد از مشاهده مكروهى كه او را وا مى دارد تا از آن محذور احتراز جسته وبدون درنگ در مقام دفع آن برآيد از رذايل نيست بلكه وقتى رذيله مى شود كه باعث ازبين رفتن مقاومت نفس شود و در آدمى حالت گيجى و نفهمى پديد آورد يعنى نفهمد كه چهبايد بكند و به دنبال اين نفهمى، اضطراب و سپس غفلت از دفع مكروه بياورد، اين قسمخوف را جبن و به فارسى ترس ميگويند كه خود يكى ازرذائل است، در مقابل اين حالت، حالت تهور است و آن اين است كه هيچ صحنهاى انسان رادلواپس نكند، كه اين جزو فضائل نيست تا بگوييم انبياء بايد چنين باشند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع استخاره کن استخاره کن فال آرزو فال آرزو فال درخت فال درخت