ته و تو

لغت نامه دهخدا

ته و تو. [ ت َ هَُ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) تَه تو. ژرفای چیزی. عمق موضوعی. جزئیات امری.
- ته وتوی کاری یا امری یا چیزی یا مطلبی را درآوردن؛ به همه جزئیات آن پی بردن. به تمام آن آگاهی یافتن با فحص و کنجکاوی. نیک از جزئیات امری آگاه شدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || باقیمانده کمی از چیزی بسیار. ( یادداشت ایضاً ). رجوع به ته وتو شود.

فرهنگ فارسی

ته تو ژرفای چیزی

جمله سازی با ته و تو

گیتی ز گریه ام ته و بالاست بعد ازین جویند در میانه دریا کناره را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
علت
علت
میسترس
میسترس
نمایان
نمایان
فال امروز
فال امروز