تب خمس

لغت نامه دهخدا

تب خمس. [ ت َ ب ِ خ ُ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) حمی خمس: و بترین تب ها که با این تب [سل ] آمیخته گردد تب خمس است، پس ربع، پس شطرالغب، پس نایبه. ( ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به حمّی خمس و تب و ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

حمی خمس: و بترین تب ها که با این تب آمیخته گردد تب خمس است پس ربع پس شطر الغب پس نایبه.

جمله سازی با تب خمس

آنگاه ابن ابى الحديد در مساءله خمس سخن ابن جوزى را مى آورد كه گفته است: خمس ازمسائل اجتهادى است (169).
من ادرك التكبيرة الاولى اربعين يوما فى خمس صلوات كتب له براءة من النار و برائةمن النفاق؛
اين نظر اصحاب راءى، چون ابوحنيفه و پيروان اوست كه مى گويند: خمس ‍ به سهقسمت مى شود: يتيمان و مسكينان و ابن سبيل، و سهم پيغمبر و ذوالقرباى او با مرگ آنحضرت ساقط مى شود.
از جمله در حديثى مى خوانيم: ان مفاتيح الغيب خمس لا يعلمهن الا الله و قراء هذه الاية:كليدهاى غيب پنج است كه هيچكس جز خدا نميداند سپس آيه فوق را تلاوت فرمود.
سادات تمام بنى هاشم كه منتسب به حضرت هاشم جد نبى اكرم صلى الله عليه و آله وسلم باشند و آن اولاد عبدالمطلب از بنى عبدالله و ابى طالب و بنى العباس و حارث وابى لهب اجماع است كه همه شان استحقاق خمس ‍ دارند و اخبار هم مويد اى مطلب است.
پنجم: مال مخلوط به حرام، اگر انسان بداند كه در ميانمال او حق ديگران هست ولى نه صاحب آن را بشناسد و نه اندازه آن را، در اين صورت بادادن خمس بقيه براى او پاك و حلال است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال پی ام سی فال پی ام سی فال نخود فال نخود فال رابطه فال رابطه