بی لاد

لغت نامه دهخدا

بی لاد. ( ص مرکب ) ( از: بی + لاد، بن و پی دیوار ) بی بن و بنیاد. ( از حاشیه دیوان ناصرخسرو ):
بچشم سر یکی بنگر سحرگاه
بر این دولاب بی دیوار و بی لاد.ناصرخسرو.و رجوع به لاد شود.

فرهنگ فارسی

بی بن و بنیاد.

جمله سازی با بی لاد

برآمدش ز کمال تو بر ثریا سر چو کوه خارش اندر ثری فروشد لاد
سدّ خردان ز روی لاد آمد سدّ دولت سداد و داد آمد
بپای پست کند برکشیده گردن شیر بدست رخنه کند لاد آهنین دیوار
با گیتی استوار کنم کار خویش گر بخت استوار کند لاد من
بر از لاد و دل از پولاد دارد بغمزه سنگ را چون لاد دارد