لغت نامه دهخدا بو ستدن. [ س ِ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از کسب کردن بو. ( آنندراج ): خار پهلو کند صحبت گل گر ز خلق تو بو ستاند باغ.مجد همگر ( از آنندراج ).
جمله سازی با بو ستدن گفتند: ما به چه ایستادهایم؟ وقت غنیمت ستدن است. چیزی که جهان بدم بخواهد ستدن آن به که بدست خود بجانان دهمش