بازو زدن

لغت نامه دهخدا

بازو زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بال زدن پرنده:
آن همایی را که سوی جد او بازو زدی [ جبرئیل ]
عنبرین گیسوی او بازوش را شهپر سزد.سوزنی.قاز ار بازو زند بر باد عدل پهلوان
چرغ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.سوزنی.|| بازو کوفتن؛ چنانکه پهلوانان در وقت کشتی کنند. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) زدن کسی را با بازو.

جمله سازی با بازو زدن

💡 حرکات رقص عبارت است از چرخش‌ها و دور زدن‌های فراوان، ترتیبات بی اندازه متنوع، از جمله پرش‌های فراوان در حال ایستاده بر روی انگشتان پا، حرکات روان بدون حرکت شانه‌ها، گرفتن دست‌ها بحالت مشت نیمه بسته، بازکردن یک بازو در حالی که بازوی دیگر نیمه بسته نگهداشته شده و در نهایت شباهت لباسها.

💡 ۳-ناکلز اکیدنا با صداپیشگی تراویس ویلینگهام یک نوع مورچه‌خورک قرمز رنگ هست که شخصیتی ساده لو و خنگی دارد ولی در این میان گاهی اوقات حرف ها و فکر های هوشمندانه ای میکند که همه به خنگ بودنش شک میکنند او بسیار قدرتمند هست و بازو ها و ماهیچه های قدرتمندی دارد. قدرت او مشت هایش هست که با زدن بر روی زمین انفجار درست میکند.

💡 سلطان بهرامشاه آنکه گه زور هست گردن گردان زدن بازی بازوی او

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کون کردن یعنی چه؟
کون کردن یعنی چه؟
حلما یعنی چه؟
حلما یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز