باباعبداﷲ چشمه م

لغت نامه دهخدا

باباعبداﷲ چشمه مالان. [ ع َ دُل ْ لا هَِ چ َ م َ ] ( اِخ ) مردی قلندر و جماعت کش بود و مردم باو ارادت تمام میداشتند. این رباعی از اوست:
یارب چه خوش است بی دهان خندیدن
بی واسطه چشم جهان را دیدن.
بنشین و سفر کن که بغایت خوبست
بی منت پا گرد جهان گردیدن.( مجالس النفائس ص 144 ).

جمله سازی با باباعبداﷲ چشمه م

آب این چشمه می رود هر سو لاجرم سو به سو بُود دریا
ریاض غفلت از این چشمه می شود سیراب چگونه صبح نخندد به گریه شب ما
رودخانه فصلی به طول ١۵کیلومتر از دامنه جنوبی کوه شاهوار از چشمه زیبای نگارمن سر چشمه می گیرد و بعد از سیراب کردن اراضی کشاورزی، دشتها و دامنه کوه شاهوار به رودخانه تاش می پیوندد.این رودخانه در فصل تابستان خشک است.
سکندر چشمه می جست و ندانست که آن در سایه خورشید عشق است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
انسجام
انسجام
نمایان
نمایان
لاشی
لاشی
مجال
مجال