ازار ازار
فرهنگ فارسی
جمله سازی با ازار ازار
مرا ازار تو سختست بر دل و گر نه هیچ کامم نیست در دل
گفت چه بر سر فکندی از ازار گفت کردم آن ردای تو خمار
همیشه ز هر عیب پاکیزه بود زبان و دو دست و ازار علی
سنگیش در بغل باغیش در رخان کوهیش در ازار موییش در کمر
چو در ازار قصب یار سازدش پنهان سهیل رفته به زیر سحاب را ماند
بست ازار، آنگه و در باز کرد چین بچین، عربده آغاز کرد