لغت نامه دهخدا
اخم و رو کردن. [ اَ م ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عُبوس کردن.
اخم و رو کردن. [ اَ م ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عُبوس کردن.
عبوس کردن
💡 مر عشق را خود پشت کو سر تا به سر روی است او این پشت و رو این سو بود جز رو نباشد سوی او
💡 بر ازین خیال و این وهم چو روی شاه دیدم ز خیال و وهم و جان و خرد و روان گذشتم
💡 دانی که را به جان نبود میل دل به تو بی روح صورتی که دل از سنگ و رو کند
💡 چشمه وار یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر الیگودرز استان لرستان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، سرب و روی است.
💡 کمر بر آب یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر بهاباد استان کرمان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، سرب و روی است.
💡 فرمان تو بر جان من و کار من از تو بی پرده به هر پرده روانست و روان نیست