لغت نامه دهخدا
شیهه کشیدن. [ ش َ / ش ِ هََ / هَِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) شنه برآوردن اسب. بانگ برآوردن اسب. ( یادداشت مؤلف ).شیهه زدن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیهه شود.
شیهه کشیدن. [ ش َ / ش ِ هََ / هَِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) شنه برآوردن اسب. بانگ برآوردن اسب. ( یادداشت مؤلف ).شیهه زدن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیهه شود.
( ~. کَ یا کِ دَ ) (مص ل. ) نک شیهه زدن.
شیهه زدن
نک شیهه زدن.
💡 فاطمه مدت زیادی نشست و چون دید دیر میشود، از جا بلند شد. اهالی قصر التماس زیادی کردند که فاطمه بماند اما او قبول نکرد. از قصر بیرون آمد و بر اسب سوار شد. غلام لگام اسب را گرفت و راه افتاد. آنها در راه بازگشت به یک نهر آب رسیدند، وقتی اسب خواست از نهر آب رد شود، ناگهان یک لنگه کفش از پایش داخل نهر آب افتاد. غلام هر چه داخل آب را گشت، کفش را نیافت و مایوس راه افتادند. فاطمه به محض رسیدن سراغ غلهها رفت، دید به جای آنها سه نان تازه از ذرت، گندم و جو پخته شده و داخل سفره قرار دارد. فاطمه لباسها را در آورد و کفش و لباسها را گوشهای پنهان کرد. از آن طرف پسر پادشاه برای شکار از قصر خارج شد. در مسیر شکار نهری قرار داشت، اسب وقتی نهر آب را دید خود را عقب کشید و شروع کرد به شیهه کشیدن، پسر پادشاه به همراهانش دستور داد تا نگاه کنند که چرا اسب داخل آب نمی رود.