خجالت دادن

لغت نامه دهخدا

خجالت دادن. [ خ َ / خ ِ ل َ دَ ] ( مص مرکب ) موجب خجالت فراهم آوردن. کسی را شرمسار کردن. موجب شرمساری کسی شدن. شرمسار کردن. شرمگین کردن. چون: معلم در حضور شاگردان شاگرد تنبل را خجالت داد. و یا: پاسبان با نشان دادن مال دزدی شده دزد را خجالت داد.

فرهنگ فارسی

موجب خجالت فراهم آوردن کسی را شرمسار کردن.

جمله سازی با خجالت دادن

در جلسه سخنرانى براى دخترها و پسرها، پسرى براى خجالت دادن دخترها از سخنرانسؤال كرد استحاضه يعنى چه ؟. سخنران به جاى جواب استحاضه، استعاذه يعنى پناهبردن به خدا را توضيح داد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نسل
نسل
با دقت
با دقت
تعمیم
تعمیم
منعقد
منعقد