خاموش گردانیدن

لغت نامه دهخدا

خاموش گردانیدن. [ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) ساکت کردن. از سخن بازداشتن. خاموش ساختن. خاموش کردن. تَصمیت. اِصمات. ( منتهی الارب ). تَضمیز. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ): حکیمی در آن کشتی بود ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را بطریقی خاموش گردانم. ( گلستان سعدی ). || کشتن چراغ. کشتن شمع. || از غضب فرونشاندن. || فرونشاندن آتش. کشتن آتش.

فرهنگ فارسی

ساکت کردن از سخن باز داشتن

جمله سازی با خاموش گردانیدن

از این آگاهی داستان رنگ دیگری پیدا کرد، و مردم پی به راستی برده و دانستند که مجتهد با مشروطه بدخواهی آغاز کرده، و این بود چنین نهادند که فردا بازارها را بسته و در انجمن گردآیند و به پیش آمد چاره کنند. فردا یکشنبه بازارها را بسته و در انجمن گرد آمدند و به فریاد و ناله برخاسته و چنین گفتند: «مجتهد باید بیاید و با بودن پیشنمازان پاسخ دهد که برای چه این کار را کرده؟!» چنان که گفتیم بسیاری از نمایندگان دل به سوی مجتهد می داشتند و این بود به خاموش گردانیدن مردم می ‌کوشیدند. ولی مردم خاموش نمی شدند. در این میان از شیخ سلیم در خواستند که وی به خاموش گردانیدن مردم بکوشد. شیخ سلیم چون با درخواست مردم هم داستان می‌بود آن را نپذیرفت. نمایندگان به او نیز بد گفتند و ناپاسداری نمودند. شیخ سلیم آزرده گردیده از انجمن بیرون رفت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مریم
مریم
لز
لز
ضمیمه
ضمیمه
محتمل
محتمل