حجنه

لغت نامه دهخدا

( حجنة ) حجنة. [ ح ُ ن َ ] ( ع اِ ) کژی. ( منتهی الارب ). اعوجاج. کجی: حجنة المغزل؛ آهنی کج که بر سردوک باشد و نخی که میریسند، بدان آویخته شده و درازمیگردد. ( منتهی الارب ). آهن کژ در سر جلک. ج، حجن. ( مهذب الاسماء ). آهن سر دوک. || حجنة الثمام؛ برگ گیاه یز. ( منتهی الارب ). بار درخت یز. ( مهذب الاسماء ). و آن گیاهی است پرخار. ( آنندراج ). حُجَنَة.
حجنة. [ ح ُ ج َ ن َ ]( ع اِ ) حُجْنَه. رجوع به حُجْنَه ( معنی دوم ) شود.

جمله سازی با حجنه

💡 در ۱۰۲۸، به دستور شاه‌عباس، طالب‌خان مأمور رسیدگی به قتل رمازبیگ گرجی شد. ماجرا از این قرار بود که یکی از غلامان گرجی - با نام حجنه بیگ - با همدستی دو برادرش، از روی دشمنی شخصی، یکی از غلامان گرجی شاه عباس را که رماز بیگ نام داشت به قتل رساندند. در حین محاکمه، خجنه‌بیگ (قاتل رمازبیگ) و برادرانش به جان او سوءقصد کردند، ولی جان به در برد. طالب‌خان در ۱۰۳۰ مغضوب شاه شد و از وزارت برکنار گردید. اصلی‌ترین علت برکناری میرزا طالب‌خان از وزارت، تمایل زیاد وی به شرابخواری و بی‌توجهی به وظایف وزیر اعظم ذکر شده‌است. در فاصلهٔ ۱۰۱۹ ق تا ۱۰۳۸ ق سه وزیری که با نام‌های میرزاطالب‌خان و سلمان‌خان استاجلو و خلیفه سلطان به وزارت رسیدند هیچ‌یک از شأن و منزلت میرزا حاتم بیگ اردوبادی برخوردار نبودند.