بنجک

لغت نامه دهخدا

بنجک. [ ب ُ ج َ ] ( اِ ) پنبه محلوج و گلوله کرده را گویند بجهت رشتن. ( برهان ) ( مجمع الفرس ) ( شعوری ). پنجک. ( مجمع الفرس ):
یکی از ایشان بنجک ستان و پنبه فروش
که ریش گاوی نامه ست و نام او عنوان.روحانی ( از مجمعالفرس ).

فرهنگ معین

(بُ جَ ) ( اِ. ) پنبة زده شده و گلوله شده برای رشتن. بندک و بندش هم گفته شده.

فرهنگ عمید

پنبۀ زده شده و گلوله کرده شده، غنده.

ویکی واژه

پنبة زده شده و گلوله شده برای رشتن. بندک و بندش هم گفته شده.

جمله سازی با بنجک

مراسم عید نوروز جشن سده و روز آبانگان، همانند سایر نقاط ایران برگزار می‌شود. روز سلطان، دروزه، ۴۵ نوروز و بنجک از جمله مراسم ویژه فصل بهار است و مراسم شب یلدا با رسوم یوله چله، قصه چله و سیومو برگزار می‌شود. اجرای ترانه‌های عاشیقی به زبان آذری، به ویژه در مراسم عروسی روستا متداول است. سرنا و دهل سازهای محلی این روستاست که در اجرای برخی آوازها و رقص‌های محلی نواخته می‌شوند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
عضو
عضو
کص
کص
هیت
هیت
علامت
علامت