بر گذاشتن

لغت نامه دهخدا

برگذاشتن. [ ب َ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) درگذرانیدن. برتر بردن. برافراختن. رفعت بخشیدن. ( یادداشت دهخدا ):
گر ایدون که زنهار خواهی ز من
سرت برگذارم از این انجمن.فردوسی.بدست اندرون جز کمندی نداشت
پس خسرو اندر همی برگذاشت.فردوسی.برکشیدی مرا به چرخ برین
قدر من برگذاشتی ز قمر.فرخی.به دانش گرای ای برادر که دانش
ترا برگذارد از این چرخ اخضر.ناصرخسرو.سر من آنجا باشد که خاک پای تو است
اگرچه سر به فلک برگذارم از املاک.سوزنی.|| فیصله دادن. تمام کردن. انجام دادن: وی این کار را برنخواهد گذاشت و امیری خراسان وی را خوش آمده است. ( تاریخ بیهقی ص 545 ). و رجوع به برگذاردن شود.

فرهنگ فارسی

در گذرانیدن برتر بردن.

جمله سازی با بر گذاشتن

محبوبیت مداوم عصر حجر متکی بر گذاشتن نگرانی‌ها و دغدغه‌های روزانه زندگی مدرن در کنار محیط عصر سنگی می‌باشد. عصر حجر در سه دهه موفق‌ترین مجموعه تلویزیونی پویانمایی بود، تا زمانی که سیمپسون‌ها عرضه شد. در سال ۲۰۱۳، تی‌وی گاید عصر حجر را در رده دوم عالی‌ترین کارتون‌های تلویزیون در طول تاریخ قرار داد (بعد از سیمپسون‌ها).
قريب يك سال يا زياده بر آن گذشت بر اينحال كه مشغول معالجه اين قروح بود به انواع معالجات و هيچ يك از آنها ملتئم نشد،بلكه هر روز بر جراحت افزوده مى شد و در اين مدّت طولانى قادر نبود بر گذاشتن پابر زمين و او را از جانبى به جانبى به دوش ‍ مى كشيدند.
چون او را به به پا داشتم شروع كرد به راه رفتن در فضاى حجره و در آن شب چنانبود كه قدرت نداشت بر گذاشتن قدمش بر زمين و قريب يكسال يا زياده چنين بر او گذشته بود و از مكانى به مكانى او راحمل مى كردند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سنگلاخ
سنگلاخ
بی‌پروا
بی‌پروا
اوج
اوج
پیشه
پیشه