اشهاد کردن

لغت نامه دهخدا

اشهاد کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گواه گرفتن. گواه حاضر آوردن. گواهی خواستن: شهری جماعتی ثقات رابر آن گواه گرفت و اشهاد کرد. ( سندبادنامه ص 303 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) گواه گرفتن شاهد گردانیدن.

جمله سازی با اشهاد کردن

فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ فریضه نیست بر اولیاء، این اشهاد کردن، لیکن ادبیست از آداب دین که دفع تهمت را فرمود و قطع خصومت را، تا اگر روزی اختلافی و خصومتی بود در ردّ امانت، بر ولّی اقامت بیّنت آسان بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چندش
چندش
کصکش بیناموس
کصکش بیناموس
سنی چوخ ایستیرم
سنی چوخ ایستیرم
داشاق
داشاق