احلل

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
حلل (۵۱ بار)
(به فتح اوّل) بازکردن. (صحاح - مفردات) گره از زبان من باز کن. حلول که به معنی نزول است اصل آن باز کردن بار وقت نزول است سپس در مجرّد نزول به کار رفته. مثل هر که غضب من بر او نازل شود حقّا که سقوط کرده است. حلّ به کسر حاء به معنی حلال استعاره از باز کردن گره (معنی اصلی) است مثل (مفردات) پس حلال آن است که از ممنوعیّت باز شده است. * منظور از «حَلَلْتُمْ» خروج از احرام است یعنی چون از احرام خارج شدید پس صید کنید دیگر شکار بر شما حرام نیست. * احلال کردن و رفع ممنوعیّت است * منظور از حیله‏ها، زنان پسران صلبی است که بر شخص حرام‏اند. * تحلّ و تحلیل هر دو مصدراند (مجمع) یعنی خدا باز کردن سوگندها را برای شما معیّن کرده است گویند مراد از آن کفّاره قسم است.

جمله سازی با احلل

سـپـس مـوسـى تقاضاى قدرت بيان هر چه بيشتر كرد و عرضه داشت: (گره از زبانمبگشا) (و احلل عقدة من لسانى ).
رب اشرح لى صدرى ويسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى (44)
(ربّ اشرح لى صدرى و يسّرلى امرى و احلل عقدةً من لسانى يفقهوا قولى )(180)
آنكه فرمود: (زبانش را...) همانند ايه مباركه 27 سوره طه است كه جناب موسى كليمعليه السلام فرمود: (و احلل عقده من لسانى ) كه پرودرگار را عقده و گره را اززبانم بگشا.
و از آن جمله دعائيست كه آن حضرت در نخستين روز بعثت خود و دريافت اولين وحى آسمانىكرده و خداى تعالى آن را چنين حكايت نموده: (قال رب اشرح لى صدرى. و يسر لىامرى، و احلل عقده من لسانى، يفقهوا قولى، واجعل لى وزيرا من اهلى، هرون اخى اشدد به ازرى و اشركه فى امرى، كى نسبحك كثيرا،و نذكرك كثيرا، انك كنت بنا بصيرا).