ابو حسان

لغت نامه دهخدا

ابوحسان. [ اَ ح َس ْ سا ] ( ع اِ مرکب ) عقاب. ( المزهر ). ابوالحجاج. آله. دال من. ججا. شغواء. شهباز. شاهباز. کامیر. لخواء. || روغن. ( مهذب الاسماء ).
ابوحسان. [اَ ؟ ] ( اِخ ) او با سلم به امر یحیی بن خالدبن برمک کتاب مجسطی را ترجمه و اصلاح کرده است. ( ابن الندیم ).
ابوحسان. [ اَ ؟ ]( اِخ ) مقلدبن مسیب بن رافع. از امرای بنی عقیل ملقب به حسام الدوله صاحب موصل. رجوع به مقلدبن مسیب شود.

فرهنگ فارسی

عقاب

جمله سازی با ابو حسان

ابو حسان عجلى گفت: دختر رشيد هجرى را ملاقات كردم و به او گفتم: هر آن چه را كهاز پدرت شنيدى برايم بيان كن. گفت: از پدرم شنيدم مى گفت: حبيبم اميرالمؤ منين (ع )به من فرمود: اى رشيد، صبر تو چگونه خواهد بود وقتى كه حرام زاده بنى اميه بهدنبال تو بفرستد و دست ها و پاها و زبان تو را قطع نمايد؟ عرض كردم: يا اميرالمؤمنين، آيا آخر اين (مصايب ) به بهشت منتهى مى شود؟ فرمود: آرى اى رشيد، در حالى كهتو در دنيا و آخرت با من خواهى بود. دختر رشيد گفت: به خدا سوگند چند روزىنگذشته بود تا اين كه عبيدالله بن زياد حرام زاده بهدنبال پدرم فرستاد و از او خواست تا از اميرالمؤ منين (ع ) برائت بجويد و پدرم بيزارىنجست. عبيدالله به او گفت: رفيقت (اميرالمؤ منين (ع ) ) به تو نحوه مردنت را فرموده است:؟ رشيد گفت: دوستم، كه صلوات خدا بر او باد، به من فرمود: همانا تو (عبيدالله ) مرابه برائت و بيزارى از او فرا مى خوانى و من برائت نمى جويم و تو مرا جلو مى آورى ودست ها و پاها و زبانم را قطع مى كنى.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال اوراکل فال اوراکل فال امروز فال امروز