مفزعه

لغت نامه دهخدا

( مفزعة ) مفزعة. [ م َ زَ ع َ ] ( ع اِ ) پناه جای. مفزع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ملجاء. پناه جای. مذکر و مؤنث و واحد و تثنیه و جمع درآن یکسان است. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنچه از وی یا از جهت وی ترسیده شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنچه از وی ترسند یا آنچه از جهت وی ترسند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مفزعة. [ م ُ زِ ع َ ] ( ع ص ) تأنیث مفزع. ترساننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مفزع شود.
- احلام مفزعة؛ خوابهای هراسناک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

جمله سازی با مفزعه

كان رسول الله -صلى الله عليه وآله - اذا كانت ليلة ريح كان مفزعه الى المسجدحتى يسكن و اذا حدث فى السماء حدث من كسوف شمس او قمر كان مفزعه الى الصلاة
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال مکعب فال مکعب فال چای فال چای فال راز فال راز