مجذر

لغت نامه دهخدا

مجذر. [ م ُ ج َذْ ذَ] ( ع ص ) مرد کوتاه درشت سطبر اطراف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شتری که در اطراف استخوان و مفاصل وی گوشت بسیار باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مجذر. [ م ُ ذِ ] ( ع ص ) بقرة مجذر؛ ماده گاو خداوند بچه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مجذر. [ م ُ ج َذْ ذَ ]( اِخ ) عبداﷲبن زیاد بلوری صحابی است. ( منتهی الارب ).او را ابن زیاد نیز گویند، صحابی است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

فرهنگ فارسی

عبدالله بن زیاد بلوری صحابی

جمله سازی با مجذر

مسلمانان، سفارش پيامبر صلى الله عليه وآله را به او خبر دادند، او گفت: رفيق ودوستم مجذر بن زياد را نيز ببخشيد، مسلمانان گفتند: اين سفارش تنها مربوط بهتو است نه دوستت.
پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - نيز سعى داشت او زنده بماند تا توفيق هدايت وگرايش به اسلام را پيدا كند، ولى در بحبوحه جنگ، مجذر بن زياد بلوى، او را ديد وگفت: پيغمبر ما را از كشتن تو بر حذر داشته است. در آن لحظه همكارى كه باابوالبخترى از مكه خارج شده بود نيز با وى بود. ابوالبخترى گفت: همكار من هممشمول اين عفو هست.
19 - مجذر بن ذياد بلوى: كه در جاهليت در يكى از جنگها (سويد بن صامت ) را كشتهبود، در روز احد به دست (حارث ) پسر (سويد) به شهادت رسيد و حارث به مكهگريخت، اما بعدها به دستور رسول خدا كشته شد.
به دنبال آن، طرفين به نبرد پرداختند و مجذر او را كشت. سپس نزد پيغمبر - صلّى اللّهعليه وآله - آمد و گفت: به خدايى كه تو را به حقّ پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله -نموده است، سعى كردم كشته نشود و او را زنده نزد شما بياورم، ولى او امتناع ورزيدوخواست مرا بكشد، من هم او را كشتم.
مجذر گفت: نه به خدا ما دست از همكارت بر نمى داريم. پيغمبر فقط درباره تو به ماامر (و سفارش ) كرده است.