فنا ناپذیر

لغت نامه دهخدا

فناناپذیر. [ ف َ پ َ ] ( نف مرکب ) مقابل فناپذیر. پایدار. ماندنی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه فنا نشود مقابل فناپذیر

جمله سازی با فنا ناپذیر

جوردانو برونو نظر به وحدت وجودی داشت و زمان را لایتناهی می‌دانست و اعتقاد داشت خدا واحد است (که البته کتاب مقدس نیز خدا را واحد میداند) و تمام تضادها در او محو و نابود می‌شود. هم‌آهنگی جاودانی منبعث از اوست. خدا جوهر طبیعت است. بهترین طریق پرستش او شناخت قوانین طبیعت و استفاده از این قوانین به نحو احسن است. وی روح را عنصر فنا ناپذیری می‌دانست، منتهی روح و ماده را یکی می‌دانست.[نیازمند منبع]
بازگشت به مرحلهٔ پولیپ یک نوع فنا ناپذیری است؛ بنابراین هیچ وقت جانور به علت کهولت سن نمی‌میرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال چای فال چای فال ورق فال ورق فال مارگاریتا فال مارگاریتا