شکر ریزی

لغت نامه دهخدا

شکرریزی. [ ش َ ک َ ] ( حامص مرکب ) حالت و عمل و صفت و صنعت شکرریز. قنادی. ( یادداشت مؤلف ). || گفتار خوش و سخنان شیرین و نرم و آهسته. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || نکاح. بزم. سور:
گر نیَم محرم شکرریزی
پاسدار شهم به شب خیزی.نظامی. || نثار کردن در عروسی و سور:
نثار اشک من هر شب شکرریز است پنهانی
که همت را زناشوییست از زانو و پیشانی.خاقانی.- شکرریزی کردن؛ شکرریز کردن. نثار کردن:
وآنکه ازبهر این دل انگیزی
کرد بر تازه گل شکرریزی.نظامی.- || از دهان شکرریختن. سخن شیرین گفتن. آواز خوش و دلنشین خواندن. شعر دلپسند و شیرین گفتن:
بگشا پسته خندان و شکرریزی کن
خلق را از دهن خویش مینداز به شک.حافظ.|| گریه ای را گویند که از روی شادی و خوشحالی کنند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

حالت و کفیت شکر ریز.
گفتار خوش و سخنان شیرین و نرم و آهسته یا نکاح.

جمله سازی با شکر ریزی

💡 بنده خسرو ز شکر ریزی و صفت هر روز کلک خود را به دو دندانه شکرخا کرده

💡 لب چون شکرش گردد اگر روزی مرا روزی ز دکان شکر ریزی دگر شکر نمی‌گیرم

💡 آن گوهر نایابی کز لعل شکر ریزی حاشا که چنین لؤلؤ از بحر برون آید

💡 صائب به شکر ریزی تسلیم شکر کن از قسمت اگر زهربه جام تو نویسند

💡 محتشم در صفت آری به شکر ریزی تو طوطی نیست درین نه قفس مینائی

💡 عجب نبود اگر سازد شکر ریزی نی کلکم که در هند سخن عمریست نعمت پرور اویم

تحمیلی یعنی چه؟
تحمیلی یعنی چه؟
تسخیر یعنی چه؟
تسخیر یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز