شه حارث چو خورشیدی خجسته سلیمان وار در پیشان نشسته
سلیمان وار می رانی چه غم داری اگر ناگه ز نعل بادپایت رخنه افتد در صف موران
چو یوسف است بخوبی ولی سلیمان وار هزار کشور جانرا بیک نظر گیرد
سلیمان وار کار این جهانی به فرمانش تو را زیر نگین باد
هلالی میشود پیدا به زیر دامن گردون چو با چتر شهنشاهی سلیمان وار میآید
شاه خواهد بدان دلیل گرفت همه ملک جهان سلیمان وار
هست چون یوسف عزیز مصر دنیا وینعجب کش سلیمان وار لشکر جمله از جان یافتند
نگارا بر پرویان سلیمان وار شاهی کن که چون حسن تو ملک جان نگیرد کس بآسانی