فانی ره وفا جو سر منزل رضا جو در عشق او فنا جو دان مغتنم فنا را
چرخ در خدمتش رضا جوی است بر در دولتش دعاگوی است
هر زن که ز شوی شد رضا جوی مردی کن و دست ازو فرو شوی
گشاده رو شدی او را رضا جوی ز تنگی در گشاد آوردیش روی
به صد تسلیم میباید رضا جوی قدر بودن چو ابرو بر سر چشمست حکم لنگر تیغش