راهی ساختن

لغت نامه دهخدا

راهی ساختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) روانه ساختن. روان کردن. عزیمت دادن. گسیل داشتن:
پس آنگاهی جمازه ساخت راهی
بر ایشان گونه گونه ساز شاهی
ببرد از بهر دختر هرچه بایست
یکایک هر چه شاهان را بشایست.( ویس و رامین ).

فرهنگ فارسی

روانه ساختن. روان کردن. عزیمت دادن.

جمله سازی با راهی ساختن

هست کار عمر چون فوتی بدرگاه کریم آه را میباید از دل زود راهی ساختن
واعظ این سرمایه عمری که داری، زین دیار میتوانی خویشتن را، خوب راهی ساختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دارک
دارک
میسترس
میسترس
فمبوی
فمبوی
فال امروز
فال امروز