دیوارگر. [ دی گ َ ] ( ص مرکب ) بنای گلکار. ( جهانگیری ). دیوارساز و گلکار و بنا. ( برهان ). کسی که دیوار میسازد. گلکار و بنا. ( ناظم الاطباء )( آنندراج ). پاخیزه زن. آخیزه گر. چینه کش: نه سیم است با من نه زر و گهر نه خشت و نه آب و نه دیوارگر.فردوسی.ز دیوارگر هم ز آهنگران هر آنکس که استاد بود اندر آن.فردوسی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه دیوار سازد بنای دیوار. ۲ - بنا گلکار.
جمله سازی با دیوار گر
صائب چه کند روی به صحرا نگذارد؟ بر اهل جنون سایه دیوار گران است
رازهای زمانه را میگفت در و دیوار گر زبانی داشت
از یک سوی دیوار گر افتد به زمین از سوی دگر بر سر دیوار رود