لغت نامه دهخدا
دور پرتاب. [ پ َ ] ( ص مرکب ) دورانداز. که چیزی را به فاصله دور پرتاب کند. تیر و یا کمان یاچیزی که چیزی را به مسافت دور بیندازد: نفوح؛ کمان دورپرتاب. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دورانداز شود.
دور پرتاب. [ پ َ ] ( ص مرکب ) دورانداز. که چیزی را به فاصله دور پرتاب کند. تیر و یا کمان یاچیزی که چیزی را به مسافت دور بیندازد: نفوح؛ کمان دورپرتاب. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دورانداز شود.
دور انداز.
💡 او را خدای سیمین کمان هم میخوانند خدایی که تیرهایش را به جاهای بسیار دور پرتاب میکند.
💡 (مراسم حج را انجام دهيد) در حالى كه همگى خالص براى خدا باشيد و هيچ گونه شركى به خداوند نورزيد، و هر كس به خدا شرك ورزد، گويى از آسمان سقوط كرده و پرنده اى در فضا او را مى ربايد، يا باد او را به مكانى دور پرتاب مى كند.