لغت نامه دهخدا
دودخورده. [ خوَرْ / خُرْ دِ ] ( ن مف مرکب ) دودخورد. آنکه یا آنچه دود بدان خورده است. دودزده.
- دود چراغ خورده؛ آنکه در تحصیل علم و کمال شبهای درازی را به مطالعه کتب گذرانده است. ( یادداشت مؤلف ).
دودخورده. [ خوَرْ / خُرْ دِ ] ( ن مف مرکب ) دودخورد. آنکه یا آنچه دود بدان خورده است. دودزده.
- دود چراغ خورده؛ آنکه در تحصیل علم و کمال شبهای درازی را به مطالعه کتب گذرانده است. ( یادداشت مؤلف ).
دود خورد. آنکه یا آنچه دود بدان خورده است.
💡 مخواه لوزنه زین دود خورده مطبخ پیر که گوشتش همه گرده است و هیچ پهلو نیست