دل خیره

لغت نامه دهخدا

دل خیره. [ دِ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) خیره دل. متعجب. متحیر. سرگردان:
هم از کار آن داس دل خیره ماند
بر آن بت بنفرید و زآنجا براند.اسدی.ببد دایه دل خیره آمد دوان
سخن راند با دختر از پهلوان.اسدی.

فرهنگ فارسی

خیره دل. متعجب. متحیر.

جمله سازی با دل خیره

چو رنگین رخ تاجور تیره شد ازان درد بهرام دل خیره شد
همیشه بینی او را ز فکرهای دقیق دماغ تیره و دل خیره و روان افگار
من که چون خوض کنم درسخن مخلوقی خاطرم تیره و دل خیره وحیران گردد
ببد دایه دل خیره آمد دوان سخن راند با دختر از پهلوان
چو دانست برزو که شب تیره شد نگهبان ز مستی به دل خیره شد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خفت یعنی چه؟
خفت یعنی چه؟
هورنی یعنی چه؟
هورنی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز