درهم و برهم

لغت نامه دهخدا

درهم و برهم. [ دَ هََ م ُ ب َ هََ ] ( ص مرکب، از اتباع ) درهم برهم. شوریده. آشفته. قاطی پاطی. شلوغ پلوغ. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- خوابهای درهم و برهم؛ اضغاث احلام. خوابهای پریشان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| پیچیده. بغرنج.

جمله سازی با درهم و برهم

يعنى روزى كه ستارگان هر يك مدار خود را رها كرده، درهم و برهم مى شوند. در حقيقت دراين آيه ستارگان را به گردن بندى از مرواريد تشبيه كرده كه دانه هاى ريز و درشتشرا با نظمى معين چيده و به نخ كشيده باشند ناگهان رشته اش پاره شود و دانه ها درهمو برهم و متفرق شوند.
ساندویچ میخانه بر خلاف همبرگر است، زیرا گوشت یک میخانه به جای اینکه به شکل یک نان فشرده در بیاید، شل پخته می‌شود. این بیشتر شبیه یک جو درهم و برهم است، بدون سس مبتنی بر گوجه فرنگی.
ارگاسم زنانه چه بواسطه یک رابطه بین شخصی و چه به وسیلهٔ هر ترکیبی از فعالیت‌های تحریکی، نعوظی/تخیلی کسب گردد، نمود درهم و برهمی از شرایط روانی فیزیولوژیکی و اثر اجتماعی جامعه، خواهد بود.
از پارازیت رگباری اغلب در جنگ جهانی دوم استفاده می‌شده که باعث درهم و برهمی سر و صدا و ایراد در سامانه‌ها رادار گردیده است.