لغت نامه دهخدا
داربید. ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند در 58هزارگزی شمال باختری شهر نهاوند. کنار راه رودخانه گاماسیاب با30 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 169 ).
داربید. ( اِخ ) دهی از دهستان دوستان بخش بدره شهرستان ایلام در 78هزارگزی شمال راه مالرو زرین آباد. کوهستانی. گرمسیر با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه بهرام خانی. محصول آنجا غلات و لبنیات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
داربید. ( اِخ ) دهی از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. در 27هزارگزی جنوب کرمانشاه و 2 هزارگزی جنوب سنگر ساقی. دامنه. سردسیر. و سکنه آن 115 تن است. آب آن از چشمه سار و بخوبی مشهور است. محصول آنجا غلات،جزئی حبوبات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
داربید. ( اِخ ) مرکز دهستان منصوری بخش مرکزی شاه آباد. 36هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد. کوهستانی سردسیر با 439 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، دیم، لبنیات، شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه فرعی از طریق چشمه سنگی به شاه آباد دارد. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).