خوگری

لغت نامه دهخدا

خوگری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) اعتیاد. عادت پیداکردگی. عادت یافتگی. ( یادداشت مؤلف ). || الفت. انس. الفت یافتگی. انس پیداکردگی. استیناس. ( یادداشت مؤلف ): خوگری از عاشقی بتر بود. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ فارسی

اعتیاد عادت پیدا کردگی

جمله سازی با خوگری

💡 گر خوگری به لطف نباشد دل مرا او کی فراق داند در دور دایری