( مآخذ ) مآخذ. [ م َ خ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَأخَذ. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). و رجوع به مأخذ شود. || دامها. ( از اقرب الموارد ).
- مآخذالطیر؛ دامها و جز آن که بدان مرغان را صید کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جاهایی که مرغان را گیرند. ( از اقرب الموارد ).
مأخذ. [ م َءْ خ َ ] ( ع اِ ) مکان اخذ. ( ناظم الاطباء ). جایی که چیزی را از آن گیرند. ( غیاث ). جای گرفت. ج، مآخذ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || محل صدور چیزی و مصدر و اصل و بنیاد و سرچشمه. ( ناظم الاطباء ). منبع. مدرک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). در اصطلاح نگارش اصل و منبعی که از آن برای موضوعی استفاده کنند. ج، مآخذ. || منهج. ( اقرب الموارد ). روش. || مکان گردش. ( ناظم الاطباء ).
( مآخذ ) (مَ خِ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ مأخذ.
( مأخذ ) (مَ خَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - جای گرفتن چیزی. ۲ - مصدر و اصل و بنیاد. ج. مآخذ.
( مآخذ ) = مٲخذ
۱. منبع، اصل و ریشه.
۲. نوشته یا کتابی که فرد مطلبی را از آن بگیرد.
جمع ماخذ، منهج، مسلک، روش، جای گرفتن چیزی
( اسم ) ۱- جایی که از آن چیزی گیرند. ۲- مسلک روش. ۳- منبع اساس: ماخذ این قول کتاب... است جمع: ماخذ.
مآخذ
[علوم کتابداری و اطلاع رسانی] ← مراجع
جای گرفتن چیزی.
مصدر و اصل و بنیاد.
مآخذ.
💡 لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً این آیت در شأن منافقان آمد که تخلّف کردند بیعذری بغزا نرفتند رب العالمین نفاق ایشان آشکارا کرد گفت لو کان المدعوّ الیه شیئا من منافع الدّنیا قریب المتناول سهل المأخذ.
💡 وی از عالمان نحو زبان عربی است و «الکتاب» وی، از مهمترین کتاب حاوی صرف و نحو عربی و از منابع و مأخذ قابل اطمینان است.
💡 دربارهٔ وفات وی در منابع به نقل از مأخذی نامعلوم گفته شده که او در سال ۳۸۱ در ری درگذشته است، ولی با توجه به اینکه ابن ندیم از او با عبارت «قریب العهد» یاد کردهاست، وی باید مدتی پیش از سال ۳۷۷ وفات یافته باشد.
💡 مطلبش سخت چون گهر در کان مأخذش سهل چون هوا در جان
💡 یکی از چارچوبهای عمده مأخذ ما در برنامهریزی ارتباطات اقناعی روانشناسی است. نقطه شروع فرمول م اُ پ است.
💡 مأخذ کل، قدرت بیمنتهی است بیکم و بیکیف و أین و متی است